۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

در سالی که گذشت

در سالی که گذشت

شهلا صمصامی


iran-emrooz.net | Wed, 01.01.2014, 8:50


۲۰۱۳ از نظر وقایع جهانی سال مهمی به شمار می‌آید.
روی کار آمدن اخوان‌المسلمین در مصر، کودتای ارتش، برکناری مرسی و در ‌‌نهایت بازگشت خفقان و دیکتاتوری به مصر بار دیگر امید به دموکراسی را در این بخش از دنیا با شکست مواجهه کرد.
ادامه جنگ در سوریه، کشتار مردم بی‌گناه توسط سلاح‌های شیمیایی ظاهراَ توسط رژیم اسد چالشی بزرگ برای آمریکا و اروپا بود که در پاسخ چه باید کرد. با تغییر تصمیم اوباما به حمله، روسیه قدمی به جلو برداشت و پیشنهاد پوتین برای از بین بردن سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیکی مورد موافقت قرار گرفت. این برنامه ظاهراَ با موفقیت در حال انجام است.
از وقایع مهم دیگر سال که در ‌‌نهایت خطر جنگ دیگری را در خاور میانه دست کم بطور موقت از بین برد، انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران و شروع مذاکرات ژنو بود. این مذاکرات هنوز ادامه دارد و حتا دولت ایران درخواست کرده است مذاکرات مستقیم با آمریکا داشته باشد. اگر این مذاکرات به نتیجه مثبت برسد، سال ۲۰۱۳ در این رابطه سال تاریخ سازی خواهد بود.
دو واقعه مهم دیگر در این سال خبر ساز بود. یکی فرار «ادوارد اسنودن» از آمریکا و آشکار شدن برنامه‌های جاسوسی این کشور و دیگری انتخاب پاپ جدید و نظرات وی در مورد مسائل با اهمیتی مانند فقر در دنیا و هم‌جنس گرایان.
از نظر مسائل داخلی آمریکا می‌توان انتخاب مجدد براک اوباما و ادامه درگیری دو حزب جمهوریخواه و دموکرات، تعطیل کردن دولت برای ۱۶ روز توسط سناتور تکزاس «تد کروز» شروع برنامه «اوباما کر» و از کار افتادن وب سایت مربوط به آنرا نام برد.
شخص سال
نشریه تایم امسال پاپ فرانسیس را به عنوان شخص سال انتخاب کرده است. این انتخاب دلایل بسیاری دارد که در نحوهٔ زندگی این فرد قدرتمند ولی درویش مسلک خلاصه می‌شود.
بندرت می‌بینیم که بازیگر جدیدی در صحنهٔ جهانی چنین با سرعت توجه همگان را به خود جلب کند. در تنها ۹ ماه پاپ فرانسیس توانسته است خود را در مرکز گفتمان مهم‌ترین مسائل زمان قرار دهد. موضوعات بسیار مهمی مانند ثروت و ثروتمندان، فقر، انصاف، عدالت، شفافیت، مدرنیته، جهانی شدن، نقش زنان، نقش ازدواج و همچنین وسوسهٔ قدرت.
در زمانی که بسیاری در پی قدرت طلبی هستند، مردی ظاهر می‌شود، بدون ارتش بدون سلاح، بدون امپراطوری، در چند وجب خاک در وسط شهر روم، ولی با ثروتی بسیار که در اختیار کلیساست، یک سابقه تاریخی طولانی و در نتیجه چالشی بزرگ در مقابلش.
با پیشرفت تکنولوژی و وسائل ارتباط جمعی الکترونیکی، منبر وی حتا در دور‌ترین نقاط جهان قابل رؤیت است.
زمانیکه چهره مرد معیوبی را می‌بوسد و یا پای زن زندانی را می‌شوید، این تصاویر فرا‌تر از مرزهای کلیسای کاتولیک سفر می‌کند.
البته تغییر وجههٔ کلیسای کاتولیک که یکی از قدیمی‌ترین و ثروتمند‌ترین مؤسسات جهان است با پیروانی بیش از یک میلیارد و نیم، هرگز کار ساده‌ای نبوده است.
در این سال‌های اخیر کلیسای کاتولیک بدلیل اسکاندال‌های متعدد، فساد و کم شدن کشیش‌های مسیحی و همچنین رقابتی که بین این کلیسا و اونجلیست‌ها بوجود آمده است، این کلیسا پرستیژ خود را از دست داده است. بسیاری از کشورهای کاتولیک لاتین در خطر گرایش به اونجلیست‌ها هستند. در کشورهای کاتولیک، اصول مهمی مانند غیر شرعی بودن طلاق، منع هر نوع وسیله ضد حاملگی و نظیر آن نادیده گرفته می‌شود و اختلافات درون واتیکان به مشروعیت آن صدمه وارد آورده است.
ولی در کمتر از یکسال، فرانسیس کارهای بسیار مهمی انجام داده است. برای مثال و برای اثبات عقیده‌اش لباس ساده می‌پوشد، مرسدس بنز خود را پس داده و یک فورد کوچک سوار می‌شود. بجای قصر واتیکان، غالباً در محل‌های کوچکی که کشیش‌ها زندگی می‌کنند می‌خوابد. وی برای نخستین بار اطلاعات در مورد امور مالی واتیکان را بیرون می‌دهد.
«فرانسیس» پیچیدگی جامعه امروز را می‌پذیرد و معتقد است چنانچه مشغولیت کلیسا تنها حقوق آن و دستورات در مورد پارسایی باشد، می‌تواند بیش از آنکه مرهمی شود زخم وارد کند.
وی می‌گوید: کلیسا باید مانند بیمارستانی در میدان پس از جنگ باشد که بدون پرسش وظیفهٔ خود را در مورد رسیدگی به مجروحین بداند. نوع پرستی تأکید اوست. «فرانسیس» برای صلح در سوریه دعا می‌کند، اقتصادی را که ثروت در طبقهٔ مرفه جمع می‌شود را مورد انتقاد قرار می‌دهد و در دفاع از محیط زیست سخن می‌گوید.
به اینگونه «فرانسیس» در سیاست جهانی بازیگری مطرح می‌شود.
در عین حال اصول مذهب را که مخالف با سقط جنین، ازدواج نکردن کشیش‌ها و نظیر آنرا همچنان قبول دارد ولی تعهد او در مورد مردم فقیر جهان است و معتقد است نمی‌توان کاپیتالیسم را مؤثر‌ترین برنامهٔ تاریخ دانست زمانیکه ۵۰ درصد از ثروت توسط تنها یک درصد از جمعیت کنترل می‌شود.
«فرانسیس» یک لیبرال نیست ولی توجه مردم دنیا را بخود جلب کرده است زیرا منبر خود را از قصر به خیابان آورده و بزرگ‌ترین کلیسای جهان را متعهد به یک تعادل بین قضاوت و بخشش و مهربانی کرده است.
این بویژه در زمانیکه مذهب در بسیاری از نقاط عامل ترور، خفقان، کشتار و جنایات هستند، می‌تواند امیدوار کننده باشد.
فرانسیس کیست؟
«جرج ماریو برهولیو» «Jorge Mario Bergolio» در «بوینس آیرس» پایتخت آرژانتین بدنیا آمده است. پیش از آنکه کشیش شود مشاغلی مانند سرایدار، تکنیسین و معلم ادبیات داشته است.
به عنوان کشیش به بخشی از کلیسای کاتولیک که به ژزوئیت (یسوعی) «Jesuit» معروف است پیوست. بنیانگذار آن یک کشیش اسپانیولی بود که در قرن ۱۶ میلادی جامعهٔ ژزوئیت‌ها را بوجود آورد. وی دعا‌ها و قواعد ویژه‌ای بوجود آورد که می‌گفت زندگی را باید صرف امور خیریه، یادگیری و فروتنی کرد.
منبع الهام پاپ جدید فردی بنام «فرانسیس» اهل ایتالیا بود که در قرن ۱۳ میلادی خانواده و شغل پردرآمد بازرگانی خود را‌‌ رها کرده و به مستمندان می‌پیوندد. وی دستورات جدیدی بوجود آورد به مصر نیز سفر کرد تا شاید بتواند به جنگ‌های صلیبی پایان دهد. فرانسیس پایه اصلی خدمات کشیشی خود را بر اساس بخشش و ترحم می‌گذارد.
پاپ جدید خود را «فرانسیس» می‌نامد زیرا منبع ارزش‌های اخلاقی و مذهبی‌اش کمک به مستمندان است.
در ۱۹۹۸ «جرج ماریو» «پاپ جدید» بمقام اسقف اعظم «بوینس آیرس» رسید. ولی همچنان در آپارتمان ساده‌ای زندگی می‌کرد و بجای ماشین‌های آخرین مدل، با اتوبوس رفت و آمد می‌کرد.
در ۲۰۰۵ زمانیکه جان پل دوم درگذشت «جرج ماریو» به روم آمد و در ردیف کاردینال‌هایی قرار گرفت که می‌توانستند به مقام «پوپ» برسند پس از انتخاب «ژوزف راتزینگر» آلمانی، وی به آرژانتین بازگشت.
گفته می‌شود در آنزمان برنامه‌اش این بود که در ۷۵ سالگی بازنشسته شود و حتا نامهٔ استعفای خود را به پاپ داده بود.
ولی سرنوشت جدیدی در انتظار اسقف اعظم بود. در ۱۱ فوریه «پاپ بندیکت» بدون اطلاع قبلی تصمیم گرفت بازنشسته شود. این نخستین بار در ۶۰۰ سال اخیر بود که پاپ از مقام خود استعفا می‌داد. اسقف اعظم «بوینس آیرس» بار دیگر به روم بازگشت و در ۱۳مارچ پس از روز‌ها انتظار، کسی را که شاید کمتر از همه انتظار می‌رفت به بالا‌ترین مقام کلیسای کاتولیک انتخاب شد. اسقف اعظم بوینس آیرس نام «فرانسیس» را برای خود برگزید. این اولین پاپ «ژوزئیت» کلیسا است.
پیامبر تاریکی
کاندیدای دوم شخص سال نشریهٔ تایم «ادوارد اسنودن» بود. کسی که میلیون‌ها مدارک سّری سازمان امنیت ملی «National Security Agency» معروف به «NSA» آمریکا را دزدید و در ماه می‌۲۰۱۳ ابتدا به هنگ کنگ و سپس در ۲۳ جون به مسکو رفت و یکسال در آنجا پناهندگی گرفت.
«اسنودن» بلافاصله از جانب دولت آمریکا به جرم جاسوسی و خیانت مورد تعقیب قانونی قرار گرفت و پاسپورت آمریکایی‌اش باطل شد.
اسنودن که از مدت‌ها پیش با «جولیان آسانژ» مبتکر «ویکی لیکز» و طرفداران وی در تماس بود می‌دانست هر کجا که برود شبکه‌ای که «جولیان آسانژ» در سراسر دنیا از افرادی که باصطلاح مبارز آزادیهای فردی هستند، کمک خواهد شد. در حال حاضر نیز یک گروه وکلای بین المللی و چند نفر از نزدیکان «آسانژ» باو کمک می‌کنند.
میلیون‌ها مدارک سری که اسنودن در اختیار روزنامه «گاردین» و «نیویورک تایمز» گذاشت، موجی از اعتراض و شگفتی نه تنها در داخل آمریکا بلکه در خارج از این کشور بوجود آورد و تبدیل بیک بحران دیپلماتیک و سیاسی شد.
البته اسنودن در یکی از مصاحبه‌هایش گفت که آزادی خود را از دست نداد که نشان دهد «NSA» به تلفن «انجلا مرکل» گوش می‌دهد و یا با وسائل الکترونیکی مدارک مربوط به تماشای «پرونوگرافی» باصطلاح جهادیون را ثبت و جمع آوری می‌کند.
وی گفته است که هدف اصلی‌اش اعلام خطر به جهان بوده است. اسنودن همچنین این عمل خود را به این گونه توجیه می‌کند که «NSA» دائماً مشغول جمع آوری اطلاعات بی‌‌‌نهایت زیادی حتا در مورد شهروندان آمریکایی بدون توجه به قوانین آزادی‌های فردی بوده است.
اسنودن همچنین گفته است بین برنامه‌های مجاز جاسوسی که در مورد افراد و یا گروه‌های ویژه انجام می‌شود و یک برنامه‌ای که تمام مردم را تحت نظارت قرار می‌دهد تفاوت زیادی هست.
اسنودن یک جوان ۳۰ ساله که به جهت اطلاعات زیادی که در مورد کامپیو‌تر داشت توانست به «NSA» راه پیدا کند. شاید بزرگ‌ترین عمل جاسوسی و دزدی مدارک مهم دولتی را انجام داد.
این داستانی است که تنها صفحات آغازین آن نوشته شده و ماه‌ها بلکه سال‌ها ادامه خواهد داشت و پایان آن هنوز مشخص نیست.
در آخرین گزارش‌ها آمده است که یک قاضی فدرال در واشنگتن برنامهٔ جاسوس «NSA» را که جمع آوری مکالمات تلفنی، مکاتبات ایمیلی و سایر ارتباطات افراد با یکدیگر در داخل و خارج آمریکاست را مغایر با قاون اساسی آمریکا دانسته است.
در عین حال یک قاضی دیگر در نیویورک در پاسخ «انجمن آزادیهای فردی» «Civil Liberty Union» رأی داد که جمع‌آوری این اطلاعات توسط NSA غیر قانونی نیست ولی وسعت این برنامه باید توسط رئیس جمهور و کنگره تعیین شود.
به‌نظر می‌رسد تعیین تکلیف این برنامه عظیم جاسوسی به دادگاه عالی آمریکا خواهد رفت. آنچه که اسنودن آغاز کرد بدون شک تغییراتی در نحوهٔ کار سازمان مهم جاسوسی و جمع آوری اطلاعات بوجود خواهد آورد.
نظرات متفاوتی در مورد اسنودن وجود دارد. «پیامبر تاریکی» یکی از آنهاست. زیرا وی پیام آور یک بخش تاریک از برنامه‌های دولتی آمریکا بوده است.
یک زندانی سیاسی
در ۵ دسامبر خبر درگذشت «نلسون ماندلا» «Nelson Mandela» رئیس جمهور و زندانی سیاسی پیشین آفریقای جنوبی، جهان را بار دیگر با داستان خارق العاده زندگی این مرد استثنایی آشنا کرد. مردی که ۲۷ سال از بهترین سالهای زندگیش را در زندان بسر برد.
ماندلا یک زندانی سیاسی مبارز بود که هرگز هدف اصلی‌اش را فراموش نکرد در حالیکه سفید پوستانی که در مسند قدرت بودند او را تروریست می‌خواندند، مردم جهان به طرفداری از وی دست به اعتراض زدند.
زمانیکه در سن ۷۱ سالگی از زندان بالاخره آزاد شد اعلام کرد که هیچ نوع احساس دشمنی نسبت به کسانی که او را برای چنین سالیان درازی در بند کردند ندارد.
آنگاه به مبارزات صلح جویانه خود ادامه داد تا توانست آپارتاید را از بین برده و بعنوان اولین رئیس جمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی انتخاب شد.
ماندلا الهام بخش مردم کشورش و سایر مردم مبارز در سراسر جهان بود.
در ۲۱ دسامبر یک زندانی سیاسی دیگر که بدلایل متفاوتی شهرت جهانی داشت بطور غیره منتظره‌ای آزاد شد.
«میکائیل خودروکوفسکی» «Mikhail Khodorkovsky» که زمانی ثروتمند‌ترین مرد روسیه و رئیس کمپانی نفتی «یوکوس» «Yokos» بود، به جرم خیانت و توطئه علیه «پوتین» ۱۰ سال گذشته را در زندان و اردوگاه کار روسیه بسر برده است.
آزادی این زندانی سیاسی بلافاصله پس از اینکه پوتین اعلام کرد وی را بخشیده انجام شد. بطوریکه حتا وکلای مدافع او وقتی به زندان رسیدند «میخائیل» رفته بود. وی را با هلیکوپ‌تر به مسکو آورند و از آنجا با جت شخصی به برلین بردند. بطوریکه حتا مادرش که در مسکو بود از آزادی او خبر نداشت.
نظر فعالین سازمان‌های حقوق بشر بر اینست که پوتین برای اینکه در زمان برگزاری المپیک زمستانی این زندانی یک مشکل سیاسی نشود با گرفتن ضمانت از وی که بسرعت از روسیه خارج شده و هیچ نوع فعالیت سیاسی نیز انجام ندهد، او را آزاد کرده‌اند.
اگر چه دوران حبس وی شش ماه دیگر تمام می‌شد ولی صحبت از جرم‌های تازه‌ای علیه وی بود میخائیل خودروفسکی در طول ۱۰ سال، از زندان به فعالیت‌های سیاسی خود علیه خفقان و نقض حقوق بشر در روسیه ادامه داد.
دو تن از نزدیکان وی و روسای کمپانی نفتی هنوز در زندان هستند.
صرفنظر از اینکه میخائیل خودروفسکی یکی از ثروتمند‌ترین افرای جهان است و ممکن است دزدی و تقلب کرده باشد ولی جرم وی مخالفت با استبداد بوده و این سال‌ها را بعنوان یک زندانی سیاسی در بند بوده است.
زندانی شدن بدلایل سیاسی در هر نقطه دنیا و هر زمانی که باشد یکی از دردناک‌ترین تجربه‌های انسانی است.
اینکه شخصی برای ابراز عقیده و حتا مخالفت با آنچه بطور معمول اختناق و بی‌عدالتی است به زندان افتاده و شکنجه شود بزرگ‌ترین نقض حقوق بشر است.
خاموش کردن صدای هر نوع ابراز مخالفتی توسط رهبران خشن، بی‌رحم و دیکتاتور، هنوز یک تراژدی انسانی حل نشده در بسیاری از نقاط دنیاست.
هدف رژیم‌های خودکامه و ظالم اینست که با دستگیری، حبس و شکنجه انسان‌های شجاع و عدالت جو،، روح انسانی آن‌ها را کشته و نابود کنند.
هر زندانی سیاسی که در بند است، همسر، فرزند، مادر، پدر، خواهر، برادر، فامیل، و یاران وی نیز بنوعی در بند غم، درد و احساس ناتوانی همراه با خشم هستند.
دختر کوچکی بودم هشت یا نه ساله که یکی از افراد نزدیک خانواده‌ام به جرم خیانت و توطئه علیه رژیم سابق به زندان افتاد. ابتدا به اعدام، سپس حبس ابد و پس از مدت‌ها دوندگی و کوشش فامیل و رفقایش بالاخره به دو سال زندان انفرادی همره با شکنجه محکوم شد.
پیش از این واقعه غالباً نزد او و همسرش می‌رفتم، دوستانش را می‌شناختم. از اینکه صحبت از کتاب و سیاست بود کنجکاو بودم. وقتی که به زندان رفت غم بسیار بزرگی به خانهٔ ما آمد. مادرم غالب شب‌ها گریه می‌کرد. همسرش بسیار غمگین و بیمار شده بود.
در آن سنین همیشه پرسش من این بود که گناه واقعی او چیست؟
گاه که از بزرگتر‌ها می‌پرسیدم جواب این بود، زندانی سیاسی است. پدرم که مرا خیلی پریشان حال می‌دید بمن پیشنهاد کرد برایش نامه بنویسم. تحقیق کرده بود که حالا می‌تواند نامه دریافت کند. پدرم برای اطلاع من گفت در ضمن همه نامه‌ها را بازرسی می‌کنند.
در آن زمان من تنها می‌خواستم احساسات خود را باز گو کنم و او را تشویق کنم که روحیه قوی خود را نگه دارد.
روزی که خبر دادند پس از آن همه تلاش فامیل اجازه ملاقات دارند بزرگ‌ترین مژده زندگیم بود. ولی به زودی متوجه شدیم فعلاً تنها همسرش می‌تواند در حضور مأموران او را برای نیم‌ساعت ملاقات کند. با اندوه بسیار نامه‌های بیشتری نوشتم. ماه‌ها بعد، بالاخره روز موعود فرا رسید. من و مادرم نیز به همراه همسرش به زندان رفتیم. در اتاقی ایستاده بودیم. می‌ترسیدم صدای طپش قلبم را جناب سروان بشنود. با من با مهربانی حرف می‌زدند ولی نمی‌دانستم چگونه جواب دهم. بغض گلویم را گرفته بود. با خود می‌اندیشیدم آیا مقصر دستگیری و حبس او این‌ها هستند.
از دور او را دیدم با قد بلند، ولی لاغر و رنگ و پریده بود، موهای سرش به مقدار زیادی ریخته بود. بی‌اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد.
آن روز را هرگز فراموش نمی‌کنم. مرا صدا کرد و سپس رو به جناب سروان گفت، آن نامه‌هایی که شما هر روز می‌خوانید این دختر کوچک نوشته است.
حتا در زندان آن روزهای خوشبختی ما بود زیرا که اعدام و حبس ابد به دو سال زندان انفرادی با شکنجه تبدیل شده بود. می‌دانستم روزی او را آزاد خواهم دید. در زندان وقت خود را تلف نکرد. نمی‌دانم چگونه به فکر افتاد از خمیر نان ماشینی که به آن‌ها می‌دادند مرغ و خروس درست کند.
کارش آنچنان هنرمندانه شده بود که آن‌ها را با جزئیات زیبایی نقش و نگار می‌داد و رنگ می‌کرد. به یاد دارم که یکی از آن‌ها را با احساس افتخار به معلم مدرسه‌ام هدیه دادم.
یک بار که به ملاقاتش رفته بودم از او پرسیدم آیا احساس تنهایی نمی‌کنی؟ لبخندی زد و گفت دلم برای تو، بچه‌های دیگر، مادرت و بقیه تنگ می‌شود ولی رفقایم با من در زندان هستند.
از تلخ‌ترین خاطراتم آن روزهایی است که با مادرم به زندان می‌رفتم ولی اجازهٔ ملاقات نمی‌دادند.
دیدن پیرزن‌ها، پیر مرد‌ها و کودکانی که برای ساعات طولانی در بیرون زندان می‌ایستادند تا شاید بتوانند عزیزان خود را ببینند، از صحنه‌هایی است که هرگز فراموش نمی‌کنم.
اگر چه بالاخره از زندان آزاد شد ولی زخم‌های عمیق روحی و روانی که از دوران تاریک یک زندانی سیاسی مانند شبهی همهٔ عمر او را دنبال کرد، هرگز التیامی نیافت.
آن روز ۲۱ دسامبر وقتی روزنامهٔ لوس انجلس تایمز را باز کردم و عکس مردی را دیدم که با سر کم مو و چهره‌ای حاکی از یک رنج طولانی، ایستاده بود، مردی بنام «میخائیل خودروکوفسکی» که پس از ۱۰ سال به آزادی رسیده بود، بی‌اختیار به یاد آن سالیان دوری افتادم که یک زندانی سیاسی دیگری آزاد شد.
این مرد روسی را نمی‌شناختم ولی در چهره‌اش احساس آشنایی دیدم. احساس درد سکوت. یک زندانی سیاسی در هر جا که باشد و بهر زبانی که سخن گوید با تمام زندانیان سیاسی جهان در تمام دوران احساس مشترکی دارد و آن اجبار به سکوت و تحمل بی‌عدالتی است.
با خود گفتم آزادی حتا یک زندانی سیاسی واقعه مهمی در سال است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر