بحران کریمه، یک خطر جدی و یک چالش جهانی!
شهلا صمصامی
iran-emrooz.net | Wed, 02.04.2014, 9:46
برای دانستن بهتر آنچه امروز یک خطر واقعی و جدی در جهان است باید
به «اوکراین» نگاه کنیم. این کشور و موقعیت ویژه آن در روابط شرق و غرب،
برخوردها، اختلافات و شاید جنگهای آینده نقش مهمی دارد.
«جان کری» وزیر خارجه آمریکا پس از ورود نیروهای مسلح روسیه به «کریمه»
با ناباوری گفت: «این گونه رفتار متعلق به قرن ۱۹ است که امروز در قرن ۲۱
میبینیم». این گفته «جان کری» کاملا درست است. زیرا آمار نشان میدهد پیش
از سالهای ۱۹۵۰، ۸۰ درصد از جنگ بین ملتها به تغییر مرزها میانجامید.
پس از دو جنگ جهانی، از ۱۹۴۵ به بعد یعنی پس از ۶۰ سال جنگ تازهای
توسط اروپا آغاز نشده است. جنگ به عنوان تنها راه حل اختلاف در حال از بین
رفتن است، بنابراین رفتار «پوتین» و روسیه برخلاف یک نظام بینالمللی است
که جنگ و بویژه تسخیر خاک کشورهای دیگر را نه تنها خصمانه، بلکه غیرعملی
میداند.
واقعیت دیگری نیز وجود دارد و آن این است که علیرغم پیشرفتهای
شگفتانگیز در تکنولوژی مدرن که تا حد زیادی موجب پیشبرد دموکراسی در جهان
بوده است، آنچه که هنوز در بیشتر مناطق دنیا حل نشده است موضوع مرزها،
نژاد و مذهب است. انسان بهظاهر پیشرفته قرن بیست و یکم، بناگاه خود را در
موقعیتی یافته است که انگیزههای قبیلهای نظم جهان را بخطر انداختهاند.
در دوران پس از «بهار عربی» شاهد از همپاشیده شدن جوامع در خاور میانه و
آفریقا هستیم. کشورهای خاور میانه تبدیل به قبایل و دستجاتی شدهاند که
به بهانه اصلیت نژادی و مذهب با یکدیگر در حال جنگهای خونین میباشند.
در شرق آسیا یک نوع زورآزمایی میبینیم که به سادگی میتواند به درگیری
بیانجامد، مانند اختلافات بین دو قدرت بزرگ منطقه چین و ژاپن بر سر یک
جزیره کوچک.
شاید تشکیل اتحادیهی اروپا که هم انگیزههای اقتصادی و هم سیاسی داشت،
به ظاهر موفقیتی در روابط بینالمللی نیز بشمار میآمد، ولی امروز به
همان دلایل اقتصادی، به اضافهی نژادی و مذهبی، پایههای این اتحادیه لرزان
شده است.
واقعیت مهمتر این است که با ازدیاد جمعیت، کمبود منابع طبیعی، توزیع
غیر عادلانه ثروت و چالشهای محیط زیست، برای بیشتر مردم دنیا مسائل اولیه و
اساسی مانند دسترسی به آب، غذا، بهداشت، آموزش، کار، امنیت و ثبات هنوز یک
نیاز گسترده و تا حدی دست نیافتنی است. بنابراین موقعیت جغرافیایی شاید
بیش از تکنولوژی حائز اهمیت میشود.
دسترسی به دریا و اقیانوس که از گذشتههای دور موجب جنگهای بسیاری
بوده، امروز نه تنها اهمیت کمتری پیدا نکرده، بلکه به دلیل گسترش تجارت و
داد و ستد یک سرمایهٔ مهم و حیاتی است.
نیازهای اقتصادی همواره با احساسات ناسیونالیستی رابطه تنگاتنگی داشته
است. امروز در قرن بیست و یکم باوجود تمام پیشرفتهای صنعتی، علمی و
تکنولوژی در حالیکه بنظر میرسد خط مرزها گمرنگتر شده و مردم جهان به به
یگانگی بیشتری رسیدهاند، احساسات ناسیونالیستی حتی در اروپا و آسیا، چین،
ژاپن و روسیه بار دیگر زنده شده و خطر دوگانگی و بیگانگی را که بارها به
جنگ و نابودی، رنج و درد مردم جهان چه در گذشتههای دورتر، چه در قرن پیش
انجامید، بیشتر میکند.
اقدام اخیر روسیه در انضمام «کریمه» و عکسالعملی که دنیا در مقابل آن انجام میدهد میتواند از جمله وقایع تاریخ ساز باشد.
در مورد «اوکراین»
احساس و ادعای تملک روسیه نسبت به «اوکراین» یک سابقه تاریخی طولانی
دارد. «اوکراین» در اروپای شرقی، دارای مرزهای وسیعی از شرق و شمال شرقی و
جنوب با روسیه و شمال غربی با بلاروس است. از جنوب و جنوب غربی به دریای
سیاه راه دارد. همچنین مرزهای مشترکی با لهستان، مجارستان و رومانی دارد و
بزرگترین کشور در سراسر اروپاست. شبه جزیره «کریمه» از استانهای مهم
«اوکراین» است که در شمال دریای سیاه قرار دارد و حدود ۶۰ درصد از جمعیت آن
اصلیت روسی دارند.
«اوکراین» دارای تاریخ و فرهنگی قدیمی است و به جهت موقعیت جغرافیایی و
زمین پربارش مورد حملهٔ نیروهای خارجی بوده است. از نظر کشاورزی یکی از
مراکز بزرگ تولید غلات است. در زمینه صنعتی و صنایع غذایی نیز از کشورهای
پیشرفته بهحساب میآید. همچنین پس از روسیه دارای دومین ارتش بزرگ در
اروپاست. بیش از ۴۴ میلیون نفر جمعیت دارد که نزدیک به ۸۰ درصد اصلیت
«اوکراین» دارند. ۱۷ درصد روسی و برخی نیز تاتار و لهستانی هستند. مذهب
عمده آن «ارتودوکس» است.
پایتخت آن «کیف» در ۱۸۸۰ توسط روسها بنا شد. به اینگونه روسها «کیف»
را سرزمین «مادری» روسیه میدانند. جنگهای متعددی بین حکومتهای گوناگون
روسیه و «اوکراین» طی قرنها وجود داشته است. در یکی از این جنگها در ۱۹۲۱
بار دیگر «اوکراین» به زیر تسلط روسها درآمد.
در بین سالهای ۱۹۳۰-۱۹۲۰ یک جنبش جدید با کمک برخی لهستانیها،
روشنفکران و دانشجویان بوجود آمد که در نهایت منجر به یک جنگ داخلی شد و
حکومت روسها قویتر گردید. در این جنگ یک میلیون و نیم کشته و صدها هزار
نفر بیخانمان شدند. با بهقدرت رسیدن بلشویکها، وضعیت مردم «اوکراین»
بهتر شد و حقوق و مزایایی به مردم داده شد ولی با روی کار آمدن «ژوزف
استالین» مجدداً «اوکراین» با مشکلات جدیدی روبرو شد.
در قحطی سالهای ۳۳-۱۹۳۲، ده میلیون نفر از گرسنگی از بین رفتند.
«اوکراین» در دوران صنعتی شدن روسیه از نظر انسانی و سطح زندگی بهای گرانی
پرداخت.
روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان «اوکراین» بطور سیستماتیک در معرض
اعمال خشونت آمیز بودهاند بویژه در سالهای ۱۹۳۰ بیش از ۶۸۱ هزار نفر بدست
ارتش سرخ و حزب کمونیست «اوکراین» کشته شدند. این از صفحات بسیار تاریک
تاریخ این منطقه است.
پس از اشغال لهستان در ۱۹۳۹، نیروی نظامی آلمانها و شورویها این کشور
را تقسیم کردند. بدینگونه بخش شرقی این کشور که جمعیت آن اهل «اوکراین» بود
به بقیه «اوکراین» وصل شد.
پس از حملهٔ آلمان نازی به روسیه در ۱۹۴۱ «اوکراین» همراه با ارتش روس
جنگید. نبرد «کیف» که در آن بیش از ۶۰۰ هزار سربار روسی کشته و یا اسیر
شدند شهرت ویژهای دارد. اگر چه مردم «اوکراین» بخشی از نیروی نظامی روسها
بودند ولی گروههای مقاومت علیه روسها نیز بوجود آمد.
پس از جنگ، «اوکراین» که هنوز بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود بازسازی شد بویژه در زمینه تکنولوژی پیشرفتهای زیادی داشت.
در ۱۹۸۶ با انفجار راکتور اتمی در «چرنوبیل» که واقعه بسیار خطرناکی بود
موجب گردید که در نهایت «اوکراین» برنامههای اتمی خود را تعطیل کند.
در ۱۶ جولای ۱۹۹۰ «اوکراین» بالاخره به استقلال کامل دست یافت. در
سالهای پس از استقلال از نظر اقتصادی با مشکلات زیادی روبرو شد و از نظر
سیاسی همچنان تحت نفوذ کرملین بود.
در ۲۰۰۴ «ویکتور یانوکویچ» نخست وزیر وقت به عنوان برندهٔ انتخابات
ریاست جمهوری اعلام شد ولی از جانب دادگاه عالی «اوکراین» و با چالش
کاندیدای دیگری بنام «ویکتور یوشچنکو» نتیجه انتخابات باطل اعلام شد.
اعتراضات صلح آمیز مردم علیه انتخابات به «انقلاب نارنجی» معروف شد. ویکتور
یوشچنکو و یولیا تیموشنکو، از رهبران انقلاب نارنجی، به ترتیب رئیس جمهور
و نخستوزیر شدند.
انقلاب نارنجی نتوانست مشکلات اقتصادی اوکراین را حل کند. یانوکوویچ که
در پی انقلاب نارنجی ریاست جمهوری را از دست داده بود، در سال ۲۰۰۹ دوباره
در انتخابات شرکت کرد و پیروز شد. تیموشنکو درسال ۲۰۱۱ زندانی شد، چیزی
که به انتقامگیری یانوکوویچ و روسها از وی تعبیر شد.
با این حال پیروزی «حزب مناطق» به رهبری ویکتور یانوکوویچ نیز نتوانست راهی برای مشکلات اقتصادی اوکراین پیدا کند.
در نوامبر ۲۰۱۳ خودداری یانوکوویچ از امضای قرارداد همکاری اقتصادی با
اتحادیه اروپا بار دیگر اعتراض طرفداران نزدیکی اوکراین به اروپا را
برانگیخت. با ادامه اعتراضات مردم و خشونت بالاخره یانوکوویچ مجبور شد کیف
را ترک کند. اواخر فوریه ٢٠١٤ با رای پارلمان اوکراین یانکوویچ از سمت
رییس جمهوری برکنار شد.
در اول ماه مارس پارلمان روسیه به پوتین اجازه داد در پاسخ به آنچه که
«بحران کریمه» نامیده شد، وارد منظقه شود. در ششم ماه مارس پارلمان کریمه
رأی داد که به فدراسیون روس به پیوندد. و بالاخره در ۱۶ مارس بر اساس یک
رفراندم و با رأی جمعیت غالب روسی «کریمه» به عنوان یک جمهوری مستقل روسیه
شناخته شد و از جانب «کرملین» بلافاصله به رسمیت شناخته شد.
اتحادیه اروپا و آمریکا در پاسخ این تعرض تحریمهای متعددی را علیه
روسیه اعلام کردند و این آغاز تنشهای جدیدی بین شرق و غرب میتواند باشد.
چرا پوتین خشمگین است؟
«رابرت گیتز» (Rober Gates)، وزیر دفاع پیشین در کابینه بوش و اوباما
باشناختی که از روسیه و پوتین دارد در مقالهای در «وال استریت جورنال»
مینویسد:
«رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین یک کینه شدید و دراز مدت از غرب دارد
زیرا غرب در جنگ سرد برنده شد و او هنوز خشمگین است. بویژه آمریکا را
مسئول فرو ریختن روسیه شوروی میداند، آنچه که او آن را «بدترین فاجعه
ژئوپولتیک قرن بیستم» نامیده است. لیست گلایههایش طولانی است و در
سخنرانیاش در ۱۸ مارس، مبنی بر انضمام کریمه به روسیه منعکس است. وی از
اینکه روسیه در ۱۹۹۰ چنان تحقیر شد و از نظر اقتصادی نیز فرو ریخت هنوز
دلگیر است. از اینکه «ناتو» وسعت یافته و متحدان پیشین روسیه شوروی مانند
لهستان و رومانی حالا بخشی از «ناتو» هستند، همچنین از «معاهده ورشو»
(warsow Pact) به شدت ناراحت است. اینکه منافع روسیه در کشورهای بلوک شرق
محدود شد و بویژه اینکه غرب میکوشد «جورجیا» و «اوکراین» را وارد اتحادیه
اروپا و ناتو کند عصبانی است. و حتا اینکه دولتها و بیزینسهای غربی به
روسیه میگویند چگونه امور داخلی خود را اداره کند بسیار خشمگین است.
آقای پوتین آرزومند است که قدرت جهانی روسیه را مستقر کند و کشورهای
مستقلی را که بخشی از روسیه شوروی بودند به مدار مسکو باز گرداند.
اگر چه ظاهراً علاقهای به تشکیل مجدد امپراتوری شوروی ندارد زیرا
بسیاری از این مناطق از نظر مالی و اقتصادی در حال ورشکستگی هستند، ولی
میخواهد نفوذ سیاسی، اقتصادی، امنیتی و تسلط روسیه را احیا کند. البته در
این راستا هیچ برنامه یا استراتژی حساب شدهای ندارد بلکه تنها از فرصت
طلبی و متدهای بیرحمانه استفاده میکند.
آقای پوتین که سومین دورهٔ ریاست جمهوریش را در ۲۰۱۲ آغاز کرد میتواند
در گیر بازیهای سیاسی دراز مدتی شود. زیرا قانون اساسی روسیه به او اجازه
میدهد بطور قانونی تا سال ۲۰۲۴ رئیس جمهور باقی بماند.
وی پس از بحران سالهای ۹۰ توانست «نظم» را در جامعه با بیرحمی بر قرار
کند و هر نوع جنبش دموکراتیک برای آزادی سیاسی را خنثی نماید.
او در سالهای اخیر چشم به مرزهای نزدیک به روسیه دارد. در سال ۲۰۰۸
زمانیکه به جورجیا حمله کرد، غرب عکس العمل چندانی نشان نداد و نیروهای
روسی هنوز در این منطقه هستند. وی ارمنستان را مجبور کرد که قرارداد خود را
با اتحادیه اروپا خنثی نماید.
همین کار را در اوکراین نیز انجام داد و پس از برکناری ویکتور یانوکوویچ
رئیس جمهور اوکراین، کریمه را اشغال کرد و با حضور نظامی در مرزهای
اوکراین، بخشهای شرقی این کشور را مورد تهدید قرار داده است.
«اوکراین» برای بوجود آمدن یک بلوک متحد با روسیه حائز اهمیت ویژهای
است. بدلیل بزرگ بودن این منطقه و همچنین اینکه «کیف» به یک معنی زادگاه
امپراتوری روسیه است، «پوتین» تا زمانی که دو باره یک حکومت طرفدار روسیه
را در اوکراین بوجود آورد ساکت نخواهد نشست.
نقش روسیه در مسایل ایران، سوریه و افغانستان
در دنیای امروز مشکل است بتوان مسایل مهم جهانی را بدون بازیگران اصلی
در صحنه بینالمللی حل کرد. یکی از این بازیگران روسیه است که در مورد
مذاکرات اتمی با ایران، حل مشکل سوریه و خروج نیروهای نظامی امریکا از
افغانستان نقش قابل ملاحظهای داشته است.
اکنون این پرسش مطرح است که چگونه میتوان این بازیگر مهم را حذف کرد.
«زلمی خلیلزاد» سفیر پیشین امریکا در سازمان ملل در مقالهای در «نیویورک
تایمز» این مسایل را مورد بحث قرار داده است.
وی میگوید: «انضمام کریمه به روسیه به نظر نمیرسد به یک جنگ سرد دیگر
تبدیل شود زیرا روسیه ضعیفتر از آن است که در سطح بین المللی بتواند رقابت
کند. ولی یک خطر جدی وجود دارد که در سازمان ملل به دوران جنگ سرد بازگشت.
در وجد و شادمانی پایان جنگ سرد «میخاییل گورباچف» و «جورج بوش» پدر
صحبت از یک «نظام جدید (New World Order) در دنیا کردند که در آن سازمان
ملل نگهبان امنیت جهانی میشد.
در این سالهای اخیر شورای امنیت تبدیل به وسیلهای شد که مسکو واشنگتن
منافع دو جانبه خود را هر چند اندک، به شکل قدمهای مشخص در زمینه
اختلافاتی مانند ایران، سوریه، افغانستان و غیره به نتیجه برسانند.
مشکل اینست که این موفقیتهای جزیی اکنون به روسیه این مزیت را داده است
که بتواند برای مثال در مورد مسائلی مانند ایران، سوریه و افغانستان در
شورای امنیت با غرب همکاری نکند.
معاون وزیر خارجه روسیه هشدار داد که مسکو میتواند در مذاکرات با ایران
اشکال ایجاد کند. زیرا اهمیت تاریخی مذاکرات اتمی با موقعیت کریمه قابل
مقایسه نیست.
روسیه برای مثال میتواند از ایران در شورای امنیت دفاع کند و یا حتا به
دفاع هوایی ایران کمک کرده و برنامههای احتمالی نظامی غرب را دچار اشکال
کند. اگر چه این بر خلاف تحریمهایی است که در سازمان ملل به تصویب رسیده
است.
آقای پوتین همچنین میتواند به حمایت خود از اسد بیافزاید، در حالیکه
چندی پیش وی موافقتنامه خلع سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی را در شورای
امنیت ممکن ساخت.
وی همچنین میتواند راهی را که اکنون آمریکا برای حمل و نقل وسائل جنگی
در افغانستان استفاده میکند که از بخشی از روسیه و آسیای مرکزی میگذرد
ببندد. چنین عملی آمریکا و ناتو را تحت فشارهای زیادی قرار خواهد داد.
«خلیل زاد» معتقد است که خطر چنین خرابکاریها در شورای امنیت و یا
موارد دیگر نباید مانع از اقدامات غرب علیه روسیه شود. به عکس آمریکا باید
تحریمهای بیشتری علیه مقامات روسی گذاشته و به کمکهای نظامی به کشورهای
اروپای شرقی بیافزاید.
بسیاری از مفسرین و کارشناسان مسائل مربوط به روسیه بر این عقیدهاند
که آمریکا باید به تقاضای «اوکراین» و سایر کشورهای هم مرز روسیه مبنی بر
دادن اسلحه و مهمات پاسخ مثبت بدهد. بویژه به گروههایی که در شرق
«اوکراین» میخواهند علیه سلطه جویی روسیه بجنگند حمایت نظامی بدهد.
مفسرین دیگری بر این عقیدهاند که افزایش تنش بین غرب و روسیه خطرات جدی
بههمراه دارد و باید این بحران را با روشهای صلح آمیز و مذاکرات حل کرد.
از آنجایی که موضوع مذاکرات با ایران حائز اهمیت ویژهای است، «خلیل زاد»
پیشنهاد میکند که آمریکا و متحدان آن به مذاکرات صلح با ایران ادامه داده و
بطور مستقیم در مورد مقابله با تروریسم و حقوق بشر با مقامات ایران گفتگو
کنند. چنانچه در این زمینهها و مسئله اتمی پیشرفتی حاصل شود بتدریج غرب
میتواند به ایران اجازه دهد گاز و نفت به اروپا صادر کند، چیزی که در حال
حاضر اروپا متکی به روسیه است.
در مورد سوریه پیشنهاد این است که به نیروهای متعادل از این کشور کمک
بیشتری داده شود و شاید بتوان با مذاکرات بتدریج به حل مشکلات دست یافت. از
جمله میتوان یک سیستم فدرال بوجود آورد که گروههای قومی و نژادی بطور
مستقل بتوانند حکومت کنند.
در افغانستان با نزدیک شدن تاریخ خروج نیرویهای آمریکا از این کشور
نیاز به یافتن راه حل فوری است. مذاکره با دولت پاکستان برای استفاده محدود
از جادههایی که به جنوب افغانستان میرود ضروری است.
نگرانی امروز در مورد بیش از ۴۰ هزار نیروی نظامی روسیه است که در
مرزهای شرقی «اوکراین» مستقر شدهاند و بیم آن میرود که درگیری در این
منطقه به یک جنگ داخلی دیگر تبدیل شود.
برخلاف ادعای نئوکنسرواتیوها و افرادی مانند جان مک کین، امریکا و جهان
شانس بزرگی آورده که اوباما در پاسخ عملیات جنگطلبانه و غیرقانونی پوتین
بلافاصله تفنگها را شلیک نکرده و با کمک اتحادیه اروپا و سایر کشورهای
جهان در پی حل این مشکل بسیار جدی از راه تحریمهای اقتصادی و مذاکرات است.
این یک چالش بزرگ برای آمریکا و غرب است که بتواند برای حل مشکلات جهانی
مانند مقابله با روسیه بجای جنگ از روشهای صلح آمیز استفاده کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر